"بسم رب الشهداء و الصدیقین"
الغناء
الثالثة عشرة الغناء لا خلاف في حرمته في الجملة
مسئله سيزدهم حرمت غناء
مرحوم مصنّف مىفرمايند:
در حرمت غناء اجمالا بين فقهاء اختلافى نيست و اخبار وارده در اينباره مستفيض بوده بلكه در كتاب ايضاح مرحوم فخر المحقّقين ادّعاى تواتر آنها را نموده:
نقل اخبار دالّه بر حرمت غناء
از جمله اين روايات احاديث مستفيضى است كه در تفسير قول زور در فرموده حق تعالى يعنى: فاجتنبوا قول الزّور (از قول زور بپرهيزيد) وارد شده و آنها عبارتند از:
الف: صحيحه زيد شحّام.
ب: مرسله ابن ابى عمير.
ج: موثّقه ابى بصير.
اين سه از كتاب كافى شريف نقل و روايت شدهاند.
د: روايت عبد الاعلى كه از كتاب معانى الاخبار حكايت گرديده.
ه: حسنه هشام كه از كتاب تفسير قمى رحمه اللّه در تفسير قول زور حكايت شده، در اينحديث قول زور به غناء تفسير گرديده است.
و از جمله اين روايات احاديث مستفيضى است كه در تفسير لهو الحديث آمده و آنها عبارتند از:
ح: صحيحه ابن مسلم.
ط: روايت مهران بن محمّد.
ى: روايت وشّاء.
ك: روايت حسن بن هارون.
ل: روايت عبد الاعلى كه سابقا نقل شد.
و از جمله اين روايات احاديثى است كه در تفسير قول زور در فرموده حق تعالى يعنى و الّذين لا يشهدون الزّور آمده همچون:
م: صحيحه محمّد بن مسلم كه يكبار بىواسطه از مولانا ابى عبد اللّه عليه السّلام نقل شده و بار ديگر بواسطه ابى الصّباح كنانى حكايت گرديده است.
شرح مطلوب
قوله: فى الجملة: با قطع نظر از برخى اقسام آنكه جايز مىباشد.
قوله: و الاخبار بها مستفيضة: ضمير در « بها » به حرمت غناء راجع بوده و مقصود از اخبار مستفيضه، احاديثى است كه بحدّ تواتر نرسيده باشند.
قوله: فاجتنبوا قول الزّور: آيه (30) از سوره حجّ.
......................................................................................................................................
خدشه مرحوم مصنّف در استدلال به روايات مذكور
مرحوم مصنّف مىفرمايند:
در استدلال باين روايات خدشه شده و شرح آن اينستكه:
ظاهر طائفه اوّل از روايات بلكه طائفه دوّم اينستكه غناء از مقوله كلام است چه آنكه قول زور به غناء تفسير شده و پرواضح است كه قول همان كلام را گويند.
و مؤيّد اين معنى تفسيرى است كه در بعضى از اخبار آمده و آن اينستكه:
قول زور عبارتست از آنكه بشخصى كه غناء مىخواند بگوئى: احسنت.
و شاهد بر گفتار مزبور فرموده مولانا على بن الحسين عليهما السّلام در مرسله فقيه است كه درباره جاريهاى كه داراى صدا بوده و براى مولايش مىخوانده وارد شده و امام عليه السّلام فرمودهاند:
اگر اين جاريه را ابتياع كنى و براى تو بخواند و ترا ياد بهشت بياورد اشكالى ندارد.
و مقصود از ياد بهشت آوردن اينستكه بواسطه خواندن قرآن و داشتن زهد و فضائل و كمالاتى كه غناء محسوب نمىشوند شخص را متذكّر بهشت نمايد:
وجه استشهاد باينحديث تفسيرى است كه امام عليه السّلام فرموده و بخوبى از آن معلوم مىشود كه غناء از مقوله كلام و قول مىباشد و اگر تفسير را از صدوق دانسته نه از امام عليه السّلام چنين استفاده مىشود كه غناء در كلام نيز استعمال شده و اهل لسان آنرا باينمعنا بكار بردهاند.
و همچنين است لهو الحديث يعنى اين عبارت نيز شاهد بر گفتار مزبور است، بنا بر اينكه اضافه « لهو » به « الحديث » از قبيل اضافه صفت به موصوف باشد يعنى « حديثى كه لهو مىباشد» پس معلوم مىشود كه لهو بكلام و حديث اطلاق مىگردد بنابراين غناء حرام اختصاص بگفتار و كلامى دارد كه مشتمل بر سخن باطل باشد و ديگر بر حرمت كيفيّت كلام كه آنرا بچه نحو اداء مىكنند دلالت ندارد اگرچه در كلام باطل نباشد.
سپس مىفرمايند:
از شرح و توضيحى كه داديم ظاهر و روشن شد كه در طائفه سوّم از اخبار نيز مىتوان خدشه كرد زيرا مشاهد زور كه حقتعالى كسانى را كه در آنجا حاضر نمىشوند مدح فرموده عبارتند از مجالس تغنّى باباطيل.
شرح مطلوب
قوله: بظهور الطّائفة الاولى: مقصود از طائفه اوّل اخبار مستفيضهاى است كه در تفسير قول زور وارد شدهاند مثل صحيحه شحام و مرسله ابن ابى عمير و موثّقه ابى بصير و رواية عبد الاعلى و حسنه هشام.
قوله: بل الثّانية: يعنى بلكه طائفه دوّم از اخبار و مراد از آنها اخبار مستفيضهاى است كه در تفسير لهو الحديث وارد شدهاند مانند صحيحه ابن مسلم و رواية مهران بن محمّد و رواية وشّاء و رواية حسن بن هرون و رواية عبد الاعلى.
قوله: من مقولة الكلام: يعنى غناء كيفيّت صوت و كلام نبوده بلكه نفس كلامى است كه داراى خصوصيّاتى بوده كه باعتبار آن منهى عنه مىباشد.
......................................................................................................................................
انصاف مرحوم مصنّف در مقام دلالت روايات
سپس مرحوم مصنّف مىفرمايند:
پس انصاف آنستكه بگوئيم روايات مذكور بر حرمت نفس كيفيّت صدا دلالت ندارند مگر از حيث اشعارى كه در عبارت « لهو الحديث» مىباشد چه آنكه از اين كلمه مىتوان استفاده نمود كه « لهو الحديث» بطور اطلاق مبغوض حقتعالى است چه نفس حديث لهو بوده و چه كيفيّت آن.
و همچنين لفظ « زور » بمعناى باطل نيز اين اشعار را دارد، بنابراين باطل و لهو مبغوض بارىتعالى بوده اگرچه در كيفيّت كلام تحقّق يابند نه در نفس آن باينمعنا كه نفس كلام باطل و لهو نبوده بلكه كيفيّت اداء و خواندن آن لهو يا باطل مىباشد مثل آنكه كلام حقّ همچون قرآن و دعا يا مرثيه را با غناء و لحنى لهوآميز و باطل بخوانند.
و خلاصه كلام آنكه، هرصوت و صدائى كه فى نفسه و با قطع نظر از نفس كلامى كه اين صوت كيفيّت آن است اگر لهو و باطل خوانده شود حرام بوده و در شريعت مقدّس منهى عنه مىباشد.
تمسّك مرحوم مصنّف به ادلّهاى كه بر حرمت غناء از حيث لهو و باطل بودن دلالت دارند پس از آن مرحوم مصنّف مىفرمايند:
از جمله ادلّهاى كه بر حرمت غناء از حيث لهو و باطل بودن دلالت دارد روايت عبد الاعلى است كه در سندش ابن فضال قرار گرفته راوى در اين حديث مىگويد:
از حضرت ابا عبد اللّه عليه السّلام راجع به غناء سؤال كردم و محضرش عرض نمودم كه مردم خيال مىكنند رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم اجازه فرمودند كه گفته شود: جئناكم، جئناكم، حيّونا، حيّونا، نحيّكم.
حضرت فرمودند:
مردم دروغ مىگويند، خداوند متعال مىفرمايد:
ما خلقنا السّماء و الارض الخ.
سپس راوى گفت، امام عليه السّلام فرمودند:
واى بر فلانى از توصيف و بيانى كه مىكند يعنى واى بر مردمى كه در مجلس حضرت رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نبوده و معذلك اين نسبت را به آنجناب مىدهد الى آخر الحديث.
......................................................................................................................................
وجه دلالت حديث
وجه دلالت حديث مذكور مدّعاى ما اينستكه:
نفس كلام مذكور يعنى « جئناكم، جئناكم الخ» كه بگمان مردم حضرت رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آنرا ترخيص فرمودند باطل و لهو و نيست تا امام عليه السّلام ترخيص را تكذيب فرمايند پس اين انكار شديد آنجناب نيست مگر تنها بخاطر آنكه كلام مزبور را اگر بخواهند با كيفيّت غنائى بخوانند از مصاديق باطل و لهو مىگردد.
و ديگر از ادلّه مزبور روايت يونس است، وى مىگويد:
از خراسانى صلوات اللّه و سلامه عليه راجع به غناء سؤال كرده و عرض نمودم:
عبّاسى مىپندارد كه شما غناء را اجازه فرمودهايد:
حضرت فرمودند:
آن زنديق دروغ مىگويد، من چنين نگفتم، از من راجع به غناء پرسيد، به او گفتم:
مردى نزد حضرت ابا جعفر عليه السّلام آمد و از ايشان راجع به غناء سؤال نمود؟
حضرت به او فرمود:
اى فلانى، وقتى خداوند متعال بين حقّ و باطل جدا نموده، غناء از كداميك مىباشد؟
شخص عرض كرد: از باطل بحساب مىآيد.
امام عليه السّلام فرمودند: كافيست، تو خود به حرمت غناء حكم نمودى.
و ديگر از ادلّه روايت محمّد بن ابى عباد است كه وى شخصى بود حريص در شنيدن غناء و شارب خمر.
مىگويد: از حضرت رضا عليه السّلام راجع به شنيدن سؤال نمودم؟
حضرت فرمودند: اهل حجاز در آن رأى و رغبت دارند ولى در حيّز لهو و باطل مىباشد مگر نشنيدهاى كه حقتعالى مىفرمايد:
و اذا مرّوا بالّلغو مرّوا كراما.
(زمانيكه به لغو گذرند، بزرگوارانه از آن مىگذرند)
اگر گفته شود: اين روايت سؤالا و جوابا ارتباطى با غناء ندارد چه آنكه سؤال از سماع بوده و جواب هم منزّل بر آن است پس در مورد بحث نمىتوان بآن استدلال كرد.
مرحوم مصنّف بمنظور جواب از اين سؤال و توجيه استدلال بحديث مىفرمايند:
اگرچه در روايت لفظ « غناء » وارد نشده و سؤال و جواب راجع به سماع است ولى سماع با غناء از نظر معنا متّحد است چنانچه صاحب صحّاح الّلغه بر آن تنصيص نموده و نيز گفته است:
جارية مسمّعة يعنى جارية مغنّية.
و ديگرى از روايات دالّه بر مدّعاى ما، روايت اعمش است كه در تعداد و شمارش عدد كبائر وارد شده، در اينحديث آمده است:
ملاهى و باطلهائى كه مانع از توجّه بحقتعالى مىباشند همچون غناء و زدن اوتار ...
و ديگر از اين ادلّه فرموده امام عليه السّلام است در وقتى كه راجع به جاريه مغنّيه مورد سؤال واقع شده و از حضرتش پرسيدند.
براى شخصى كنيزى است كه بلهو اشتغال دارد حكم آن چيست؟
حضرت فرمودند: ثمن و پولى كه براى خريدن چنين كنيزى مىدهند همچون پولى است كه براى خريدن سگ صرف مىكنند.
مرحوم مصنّف مىفرمايند:
ظاهر تمام اين اخبار آنستكه حرمت غناء از اين جهت است كه لهو و باطل مىباشد، بنابراين بايد بگوئيم:
غناء كه از مقوله كيفيّت اصوات است اگر مساوى و متّحد با صوت لهوى و باطل باشد چنانچه اقوى نزد ما چنين است مطلوب حاصل بوده و ادلّه مذكور بخوبى بر حرمتش دلالت دارند و اگر اعمّ از آن باشد واجب است حرمتش را مقيّد بصورتى نمود كه عنوان باطل و لهو تحقّق يابد چنانچه اگر از آن اخصّ محسوب گردد لازم است از آن تعدّى كرده و بمطلق صوتى كه بر وجه لهو و باطل خارج مىگردد سرايت نموده و آن را محكوم بحرمت قرار دهيم.
شرح مطلوب
قوله: و ان تحقّقا فى كيفيّة الكلام: ضمير تثنيه در « تحقّقا » به لهو و باطل راجع است.
قوله: لا فى نفسه: يعنى لا فى نفس الكلام.
قوله: و فيها ابن فضّال: مقصود از « ابن فضّال» على بن الحسن بن علىّ بن فضّال است.
صاحب نقد الرّجال مىگويد:
ابن فضّال عبارتست از على بن الحسن ولى گاهى بر احمد بن الحسن بن علىّ بن فضّال و محمّد بن الحسن بن علىّ بن فضّال و حسن بن علىّ بن فضّال نيز اطلاق مىشود و اشهر از بين هرسه حسن بن علىّ بن فضّال مىباشد.
مؤلّف گويد:
مقصود مصنّف (ره) از اينكه فرموده در اين روايت « ابن فضّال» قرار گرفته تمجيد و تحسين روايت است چه آنكه علىّ بن فضّال اگرچه فطحى المذهب است ولى درعينحال از ثقات بلكه از مشايخ حديث بحساب مىآيند.
قوله: جئناكم، جئناكم الخ: وقتى قبيلهاى بر قبيله ديگر وارد مىشد واردين اين كلمات را مىگفتند، لفظ « جئناكم » اخبار از آمدنشان بوده و كلمه « حيّونا » امر به تحيّت مىباشد و تكرار لفظ در دو مقام براى صرف تأكيد است و عبارت « نحيّكم » وعده به تحيّت است يعنى واردين به مورودين با اينكلمه وعده مىدادند كه هرگاه آنان (يعنى مورودين و مخاطبين) بر ايشان يعنى بر واردين، وارد شدند بآنها تحيّت مىگويند.
قوله: ما خلقنا السّماء و الارض الخ: آيات 16 و 17 و 18 از سوره انبياء.
قوله: رجل لم يحضر المجلس: كلمه « رجل » بدل است از « لفلان » يعنى فلانى رجل لم يحضر مجلس رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم حتّى يسمع منه التّرخيص فويل له ممّا يصف.
قوله: فانّ الكلام المذكور الخ: اين عبارت تعليل است براى حرمت غناء از اين حيث كه لهو و باطل است.
قوله: و هو فى حيّز الباطل و الّلهو: يعنى و هو فى ناحية الباطل و الّلهو و خلاصه يعنى در عداد و زمره باطل و لهو مىباشد.
قوله: لاهل الحجاز فيه رأى: مقصود از « رأى » يعنى رغبت و ميل.
قوله: و اذا مرّوا بالّلغو مرّوا كراما: آيه (72) از سوره فرقان.
قوله: ضرب الاوتار: كلمه « اوتار » جمع وتر (بفتح واو و تاء) بوده بمعناى كمان و تاركه سازى است مشهور مىباشد و انسب با اينجا معناى دوّمى است.
قوله: و ان كان اعمّ: يعنى و اگر از صوت لهوى و باطل اعمّ باشد.
قوله: وجب تقييده بما كان من هذا العنوان: مقصود از « هذا العنوان» عنوان لهو و باطل مىباشد.
مؤلّف گويد:
اخصّ بودن غناء از لهو و باطل زمانى است كه در تفسير غناء بگوئيم:
غناء عبارتست از خصوص صوت مشتمل بر ترجيح مطرب.
قوله: وجب التّعدّى منه: ضمير در « منه » به غناء راجع است.
قوله: الى مطلق الصّوت: يعنى هرصوتى ولو مشتمل بر ترجيح و اطراب نباشد بلكه همين قدر كه باطل و لهو بود حرام و نامشروع است.
.............................................................................................................
خلاصه كلام در موضوع غناء و حكم آن
سپس مرحوم مصنّف مىفرمايند:
خلاصه كلام آنكه حرام آنستكه از الحان اهل فسوق و معاصى شمرده شود و اين همان موضوعى است كه از خواندن قرآن بآن نحو نهى شدهايم، پس موضوع حرمت لحن اهل فسوق و معاصى مىباشد اعمّ از آنكه اين موضوع با غناء مساوى بوده يا از آن اعمّ و يا اخصّ باشد.
مضافا باينكه اصلا غناء يعنى همان لحن اهل فسوق و معاصى اگرچه عبارات فقهاء و اهل لغت در تفسيرش مختلف و مضطرب مىباشد.
نقل كلمات اهل لغت و فقهاء در تفسير و توضيح غناء
از مصباح المنير نقل شده كه مىگويد:
غناء عبارتست از صوت.
و از ديگرى حكايت شده كه گفته:
غناء عبارتست از كشيدن صدا.
و از نهايه نقل شده كه وى از شافعى حكايت كرده كه او گفته:
غناء عبارتست از تحسين صوت و ترقيق و ظريف اداء كردن.
و نيز از نهايه آمده است كه گفته:
هركسيكه صدايش را بلند كند، پس نزد عرب به صدايش غناء گويند.
مرحوم مصنّف مىفرمايند:
هيچيك از اين مفاهيم حرام نبوده و غناء بر آنها صادق نيست لذا كلّ اين تفاسير و تعاريف اشارهاند بيك مفهوم و معنائى كه از نظر عرف معيّن و مشخّص است.
و بهترين تعاريف، همان تعريف و تفسيرى است كه از صحاح الّلغه نقل شد.
و قريب بآن است آنچه از مشهور فقهاء حكايت شده، ايشان فرمودهاند:
غناء عبارتست از كشيدن صدائى كه مشتمل باشد بر ترجيع طربانگيز.
تعريف طرب
جوهرى در صحاح الّلغة مىگويد:
طرب عبارتست از خفّت و سستى كه بواسطه شدّت حزن يا سرور بر انسان عارض مىگردد.
زمخشرى در اساس الّلغة گفته:
طرب عبارتست از خفّت و سستى كه بواسطه سرور يا همّ و غم بانسان دست
مىدهد.
مرحوم مصنّف مىفرمايند:
اين قيد (قيد طرب) در تعريف غناء صوت را در افراد لهو داخل مىنمايد و اين همان معنائى است كه شاعر در اينكلام اراده نموده:
أطربا و انت قنّسرى.
( آيا خواهان طرب بوده و خفّت را طالبى در حاليكه پيرمرد مىباشى)
كلمه « قنّسرى » يعنى شيخ و پيرمرد.
پس « طرب » در اين شعر بهمان معنائى است كه اهل لغت گفتهاند يعنى خفّت و سستى عارض بر بدن چه آنكه اگر بمعناى مجرّد سرور و حزن مىبود معنا نداشت شاعر آنرا از شيخ كبير و پيرمرد بعيد بداند پس حتما مقصود از آن حالت رخوت و سستى است كه از پيران بعيد مىباشد.
و خلاصه كلام آنكه مجرّد كشيدن صدا بدون ترجيع طربانگيز يا با ترجيع موجب آن نمىشود كه لهو تحقّق بيابد بلكه كشيدن صدا در صورتيكه با ترجيع بوده و موجب حصول طرب و سستى گردد لهو مىباشد و در نتيجه محكوم بحرمت است.
سپس مىفرمايند:
و كسانيكه در تعريف غناء به ذكر ترجيع بتنهائى اكتفاء كردهاند همچون مرحوم علّامه در قواعد مقصودشان ترجيعى است كه مقتضى اطراب باشد.
محقّق ثانى عليه الرّحمه در كتاب جامع المقاصد در شرح غناء فرموده:
مجرّد كشيدن صدا محرّم نيست اگرچه نفوس بآن مايل باشند مشروط باينكه بواسطه ترجيع بحدّ اطراب نرسد. انتهى.
شرح مطلوب
قوله: ام اعمّ: و آن در وقتى است كه بگوئيم غناء عبارتست از مدّ الصّوت المشتمل على التّرجيع المطرب چه آنكه بديهى است لحون اهل الفسوق و المعاصى از اينمعنا اعمّ مىباشند.
قوله: او اخصّ: و آن در وقتى است كه بگوئيم غناء عبارتست از صوت يا مدّ الصّوت، زيرا اينمعنا اعمّ است از لحون اهل الفسوق و المعاصى.
قوله: من رفع صوتا: يعنى صدايش را بالا ببرد و بلند كند.
قوله: و والاه: در مفتاح الكرامه فرموده مراد از « والاه » انداختن ترجيع در صدا مىباشد.
قوله: و يقرب منه: ضمير در « منه » به ما تقدّم عن صحاح راجع است.
قوله: المشتمل على التّرجيع: ترجيع همان است كه در عرف عوام چهچه مىگويند.
قوله: و هذا القيد: يعنى قيد طرب.
قوله: و هو الّذي ارادة الشّاعر: ضمير « هو » به طرب بمعناى خفّت راجع است و شاعر عبارتست از عجّاج.
.............................................................................................................
مقصود از صوت مطرب
سپس مرحوم مصنّف مىفرمايند:
مقصود از « صوت مطرب» صدائى است كه اجمالا نسبت به مغنى يا مستمع طربانگيز باشد.
يا هرصدائى را گويند كه شأن آن اين بوده كه طرب آورده و در صورت نبودن مانع مقتضى اطراب باشد.
و مراد از « مانع » قبح صدا يا امر ديگرى غير از آن مىباشد.
پس در تحقّق غناء همين مقدار كه صدا مقتضى براى اطراب بود و شأنيّت آنرا داشت كافى است.
امّا اگر در غناء اطراب بالفعل خصوصا نسبت به هركسى معتبر باشد على الخصوص كه بمعناى خفّت و سستى ناشى در اثر شدّت سرور يا حزن فرض شود امر بسيار مشكل مىشود زيرا بسيارى از اصوات كه از نظر عرف غناء شمرده مىشوند از اينمعنا خالى هستند و گويا همين امر باعث شده كه مرحوم شهيد ثانى در دو كتاب روضه (شرح لمعه) و مسالك (شرح شرايع) بعد از تعريف مشهور عبارت « او ما يسمّى فى العرف غناء» را اضافه كرده.
و مرحوم محقّق اردبيلى در كتاب مجمع الفائده و غير آن نيز از شهيد ثانى عليه الرّحمه تبعيّت فرموده است.
و شايد بتوان گفت همين معنا نيز صاحب مفتاح الكرامه را بر آن داشته كه گمان كند اطراب در تعريف غناء غير از طربى است كه در صحّاح اللّغة به « خفت لشدّة سرور او حزن» تفسير شده اگرچه صاحب مجمع البحرين و غير او از علماء اماميّه اينطور پنداشتهاند كه طرب در دو مقام با هم متّحد مىباشند.
سپس مرحوم صاحب مفتاح الكرامه براى فرموده خويش (تفاوت بين طرب بتفسير فقهاء و طرب در تعريف اهل لغت) به عبارت صحاح الّلغة استشهاد نموده،
صاحب صحاح گفته:
تطريب در صوت يعنى كشيدن آن و نيكو اداء كردنش.
و در مصباح المنير آمده است:
طرّب فى صوته يعنى صدايش را كشيد و در آن ترجيع انداخت.
و در قاموس آمده است:
غناء همچون كساء عبارتست از صوتى كه با آن ايجاد طرب مىكنند و تطريب و اطراب همچون تطرب و تغنّى مىباشند.
دنباله مقاله صاحب مفتاح الكرامه عليه الرّحمه
سپس مرحوم صاحب مفتاح الكرامه فرموده:
حاصل آنچه ذكر كرديم اين است كه مقصود از تطريب و اطراب غير از طرب بمعناى خفّت ناشى از شدّت حزن يا سرور مىباشد و اين توهّمى كه صاحب مجمع البحرين و ديگران نموده و آندو را بيك معنا دانستهاند صحيح نيست و گويا منشاء اين توهّم تعريف صاحب قاموس است، وى در تعريف غناء گفته:
غناء عبارتست از صوتى كه كشيده شده و نيكو بوده و در آن ترجيع باشد.
اين تعريف كه از شخص لغوى صادر شده منطبق است بر همان تعريفى كه فقهاء براى غناء ذكر كردهاند چه آنكه ترجيع يعنى تقارب انحاء و ضروب حركات صدا و نفس و اينمعنا لازمه اطراب و تطريبى است كه فقهاء فرمودهاند، بنابراين تعريف اهل لغت منطبق است بر تفسيرى كه فقهاء براى آن نمودهاند.
وبلاک پیش رو به جهت اشتراک گذاری مطالب و موضوعات علمی مورد علاقه و بحث اینجانب می باشد امید که مفید واقع شده و قدمی هرچند کوچک در ارتقاء و رشد علم را موجب شود.